۱۲ بهمن، ۱۳۹۲

رونویسی از حیرانی‌ها - 31

اگر چه بندرگاه بر چوب زیر بغل‌هایش خم می‌شد...


بخشی از شعر «افسانه‌ی شاعر گمنام» م.ع سپانلو

هیچ نظری موجود نیست: