۰۹ دی، ۱۳۹۱

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 26

اونایی که رفتن کافه نادری این چهار مرد دلیر رو میشناسن؛ از راست به چپ: امیرخان (مهربون‌ترین گارسون اونجا)، آقا ابراهیم (حالا دیگه به هر حال)، آقا حسین‌پور (بامزه و عاشق خرمالو) , آقا رضا (جنتلمنترین گارسون اونجا).
این دفعه که بعد از دو سال رفتم کافه نادری، سلام علیکی کردم، آقا حسین‌پور گفت: نبودی دو سه ماهی؟ گفتم حسین‌پور من الان دو ساله نیومدم اینجا. حالت خوبه؟ [عکس از؟]


چه دورانی را در این کافه‌ی زیبا، کافه‌نادری، به بطالت گذراندیم ما. فیس بوکِ ما بود آن زمان. لایک‌هاش دست‌تکان‌دادن‌های ما بود از دور به هم. بعضی وقت‌ها هم رو دیوار، شما بخوان میز، همدیگر می‌آمدیم و شروع به افاضه‌پراکنی می‌کردیم. Poke و این حرف‌ها هم که بماند...


از: آیدین پوری

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 26

۰۶ دی، ۱۳۹۱

رونویسی امیدواری‌ها - 15

من اهل زانوی غم‌ بغل گرفتن و آه و افسوس نیستم. هر مانعی باشد با آن مبارزه می‌كنم؛ در این مسیر، یا مانع می‌شكند یا من.


خشایار دیهیمی / مترجم خوب دانایی نسل ما

[بخشی از یک گفت‌وگو - 2]

رونویسی امیدواری‌ها - 14

من متاسفم... اما این تاسف نشان یاس نیست.


منیژه حکمت / نویسنده و کارگردان


[بخشی از یک گفت‌وگو - 1]

۰۵ دی، ۱۳۹۱

رونویسی فریادها - 16

مادرم
سفره را وا نکرده جمع کرد گفت:
"جای بوی نان وعطر چای
بوی نفت می‌دهد.
بوی نفت، بوی نعمتی که رفت می‌دهد."


شعر: بیوک ملکی


رونویسی عاشقانه‌ها - 31

همیشه آن بادی که پشت شیشه می‌ریزد از برگ
چشم‌های تو را تا زمین بهانه خواهد کرد



تکه‌ای از شعر: سهند آقایی

رونویسی از حیرانی‌ها - 22

واسه مادربزرگ
طفلک قصه نگفته بود ولی
تلمیح ظریفی زده بود پشت پاهای من از حنا
منشآتِ شاتوت می‌چکید از لباش و کربلا...


تکه‌ای از شعر: سهند آقایی

۰۲ دی، ۱۳۹۱

رونویسی تراژدی - 28

کارگردان: چرا دست‌هاش تو جیبش‌اند؟
خانم دستیار: تا سرتاپا سیاه باشد.



تکه‌ای از نمایش  Catastrophe یا (فاجعه / در تراژدی به فرجام و گره‌گشایی پی‌رنگ اطلاق می‌شود.)
نوشته‌ی ساموئل بکت، ترجمه‌ی باربد گلشیری

۲۳ آذر، ۱۳۹۱

رونویسی تراژدی - 27

امان از دل‌ها
وقتی که دم می‌کنند
وقتی که می‌جوشند

امان از مادرها
وقتی در چهلم پسران‌شان
چای می‌آورند
 
 
شعر: محمود فرجامی
برای چهلم ستار بهشتی

۲۲ آذر، ۱۳۹۱

رونویسی تراژدی - 26

تو را که در قبر می‌گذاشتند
باران می‌بارید
این روزها
باران که می‌بارد
تو را در قبر می‌گذارند


شعر: پدرام رضایی‌زاده 

۱۸ آذر، ۱۳۹۱

۱۶ آذر، ۱۳۹۱

رونویسی تراژدی - 24

تو را تیرباران کردند
تنها لباس‌هایت به من رسید
سال‌هاست از سوراخ‌های روی پیراهنت
دنیا را نگاه می‌کنم




شعر: مهدی اشرفی

۱۱ آذر، ۱۳۹۱