۰۹ خرداد، ۱۳۹۳

رونویسی از تنهایی‌ها - 36

اکنون، زمان
در ساعتی که منم
خواب رفته است

از: حافظ موسوی

رونویسی از حیرانی‌ها - 35

تو
سرنوشت بودی
و من ناگهان خود را در زورقی طلایی یافتم؛ وامانده در توفانی که
کشتی‌ها را در خود می‌بلعید

از: حافظ موسوی

رونویسی فریادها - 29

نهایتا دل
به جایی می‌رسد
که دو راه بیشتر ندارد؛
یا باید خون شود
یا سنگ

و او طی سی‌سال آزگار
صدای سنگ‌شدن دلش را
در خواب و بیداری شنیده بود

از: عباس صفاری

۲۷ اردیبهشت، ۱۳۹۳

رونویسی تراژدی - 43

زیستن، ساختنِ کشتی و اسکله با هم است.
و تکمیلِ اسکله
دیری پس از غرقِ کشتی.

بخشی از شعر: یهودی آمیخای
ترجمه: محمدرضا فرزاد

۲۶ اردیبهشت، ۱۳۹۳

رونویسی از تنهایی‌ها - 35

عطر تو در گریز از 
لابلای پرده
کاناپه،
و تخت.
آینه دارد خاطره‌ات را از ذهن خود پاک می‌کند.
دیگر باورم ندارند تو می‌آیی.
سوت قطار،
سکوت یک‌باره اتاق
چشمان پرسشگر پنجره و دیوار
پرده و آینه
و تخت
خیره به من...

از: کلوناریس شاعر یونانی
ترجمه: احمد پوری