۰۲ اردیبهشت، ۱۳۹۳

رونویسی عاشقانه‌ها - 40

کنت گفت: «وقتی کسی رو دوست داری به همه این رو بگو. بگو هم که چقدر.»
گفتم: «خیله خب.»




از داستان: اقیانس پُر از توپ‌های بولینگ
نوشته: جی. دی. سلینجر
ترجمه: بابک تبرایی

رونویسی امیدواری‌ها - 26

حدود سه‌ونیم آمدم توی ایوان و هوای "کیپ‌کاد" * کمی گیجم کرد، انگار چیزی را زیاد دم کرده باشند.


از داستان: اقیانس پُر از توپ‌های بولینگ
نوشته: جی. دی. سلینجر
ترجمه: بابک تبرایی

* دماغه‌ای در حاشیه‌ی اقیانوس اطلس.

- که لابد این کیپ‌کاد هوایی شرجی مثل شمال ایران یا جزایر جنوبی ایران دارد و آدم کیف می‌کند از تعبیر انگار چیزی را زباد دم کرده باشند.

۲۹ فروردین، ۱۳۹۳

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 41

همه‌چیز از احتمال بودنت جان گرفت
از احتمال نشستنت در پوست صندلی
كشیده شدن انگشتانت بر تن میز
پیچیدن صدایت در رگ اتاق
حالاهمه‌چيز از احتمال نبودنت نابود می‌شود

بخشی از شعر: روجا چمنکار

۲۳ فروردین، ۱۳۹۳

رونویسی از تنهایی‌ها - 34

نبودنت به جانِ من رفته‌ست
همچو نخی در سوزنی.
هر چه می‌کنم دوختی به رنگ تو دارد


از: دابلیو. اس. مروین
ترجمه: محمدرضا فرزاد

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 40

غمی هست 
در حکایتِ آن لیوان
که رَد رُژی بر دهانه‌اش دارد
که به آن اشاره می‌کنند و 
به چِندِش پسَش می‌دهند به پیشخدمت

مثل حکایتِ آن دخترِ لب‌شِکری
که کسی نمی‌خواهد
لب‌هایش را ببوسد



از: راجرمگاف
ترجمه: محمدرضا فرزاد

۲۲ فروردین، ۱۳۹۳

رونویسی از حیرانی‌ها - 34

دو

در سر
سه خیال داشتم
مثل درختی
که در خود
سه زاغچه دارد
---------------

چهار 

یک مرد و یک زن
یک وحدت
یک مرد، یک زن، و یک زاغچه
همچنان یک وحدت
------------------

هفت

آی
مردان باریک اندام حدامی
از چه روی پرندگانی زرین‌بال
اندیشه می‌کنید
مگر آن زاغچه را نمی‌بینید
که در حوالی همسران‌تان
پرسه می‌زند
---------------

هشت 

الفاظ فاخر بسیار می‌دانم
و اوزان زلال فراموش ناشدنی
و این را نیز می‌دانم
که زاغچه سهیم است
در آنچه که می‌دانم
-----------------

نه

هنگامی که زاغچه پر گشود
جدار دایره‌ای را
از دوایر بسیار
شیار زد
-----------------

دوازده 

رودخانه‌ای در گذر است
زاغچه‌ای باید
به پرواز در آمده باشد
--------------------


از:
سیزده شیوه نگریستن به زاغچه
والاس استیونس
ترجمه: عباس صفاری

۱۳ فروردین، ۱۳۹۳

رونویسی از تنهایی‌ها - 34

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

از: شهریار