غمی هست
در حکایتِ آن لیوان
که رَد رُژی بر دهانهاش دارد
که به آن اشاره میکنند و
به چِندِش پسَش میدهند به پیشخدمت
مثل حکایتِ آن دخترِ لبشِکری
که کسی نمیخواهد
لبهایش را ببوسد
از: راجرمگاف
ترجمه: محمدرضا فرزاد
در حکایتِ آن لیوان
که رَد رُژی بر دهانهاش دارد
که به آن اشاره میکنند و
به چِندِش پسَش میدهند به پیشخدمت
مثل حکایتِ آن دخترِ لبشِکری
که کسی نمیخواهد
لبهایش را ببوسد
از: راجرمگاف
ترجمه: محمدرضا فرزاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر