رونویسی
برای از رو نوشتن از نوشتههایی که دوستشان دارم
۰۸ مهر، ۱۳۸۹
رونویسی از تنهاییها - 9
در بعضی لحظهها هیچ چیز، به اندازهی "گفتن"، آدم را بیمعنا و جلف جلوه نمیدهد؛ مثل این که کلمهها آدم را ساقط میکنند.
از: با شبیرو، محمود دولتآبادی
۰۳ مهر، ۱۳۸۹
رونویسی فریادها - 4
حرمت باقی نمانده است
جهل حکم میراند
رانده شدیم - چون گوسفندان - در هاویه
و مرگ
شبانی میکند
زیبایی
جایگاهی ندارد
تکهای از شعر: عمران صلاحی
۰۲ مهر، ۱۳۸۹
رونویسی تراژدی - 10
قنداق تفنگت
از چوب درخت گردوست
وقتی که میکُشی
دستهایت سیاه میشود
شعر: امین اژدر
۲۴ شهریور، ۱۳۸۹
رونویسی از تنهاییها - 8
آشنایانم نیز
به ملاقات پرستار جوان میآیند
شعر: عمران صلاحی
۲۳ شهریور، ۱۳۸۹
رونویسی از حیرانیها - 5
من نمیدانم
که دل من چرا بیدلیل
تسلیم روز و شب
و غم و امید شده است
و چرا دستخوش حیرانی است
شعر: بیژن جلالی
۱۶ شهریور، ۱۳۸۹
رونویسی عاشقانهها - 11
هیچکس نخواهد دانست
که روی سخن من
با که بوده است
با خداوند خویش
که چون زنی زیباست
یا با زنی زیبا
که خداوندگار زندگی من
بوده است
شعر: بیژن جلالی
۱۰ شهریور، ۱۳۸۹
رونویسی از حیرانیها - 4
اوقانم گه مرغی که میشود
ناگهان غیبم میزند
مثل کسی که برود سر کوچه
سیگار بخرد و
باز نگردد
شعر: عباس صفاری
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)