۲۹ مهر، ۱۳۹۲

رونویسی از حیرانی‌ها - 27

همین‌که از هماغوشی فارغ می‌شد
می‌نشست پشت میزش و
برای همه‌ی عاشقان درگذشته‌اش می‌نوشت که دلتنگشان است.
همینکه از هماغوشی فارغ می‌شد
خودش می‌شد.

از: خایمه سابینس
ترجمه: محسن عماد

هیچ نظری موجود نیست: