۰۹ مرداد، ۱۳۹۲
۰۴ مرداد، ۱۳۹۲
رونویسی فریادها - 19
تقصیر ما که نبود
هر چی بود زیر سر چشم تو بود
یهکاره تو راه ماه سبز شدی
ما رو عاشق کردی
ما رو مجنون کردی
ما رو داغون کردی
حالیته؟
آخه آدم چی بگه، قربونتم
حالا از ما که گذشت
بعد از این شبی، نصفهشبی
به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب
تو کوچه برخوردی
اون چشا رو هم بذار
یا اقلا دیگه این ریختی بهش نیگا نکن
آخه من قربون اون هیکلت برم
اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه
پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه
بخشی از نمایشنامه شهر قصه، به قلم بیژن مفید
هر چی بود زیر سر چشم تو بود
یهکاره تو راه ماه سبز شدی
ما رو عاشق کردی
ما رو مجنون کردی
ما رو داغون کردی
حالیته؟
آخه آدم چی بگه، قربونتم
حالا از ما که گذشت
بعد از این شبی، نصفهشبی
به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب
تو کوچه برخوردی
اون چشا رو هم بذار
یا اقلا دیگه این ریختی بهش نیگا نکن
آخه من قربون اون هیکلت برم
اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه
پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه
بخشی از نمایشنامه شهر قصه، به قلم بیژن مفید
۱۴ تیر، ۱۳۹۲
رونویسی تراژدی - 31
اگر
تو در کنارم بودی، میتوانستم نفرت و تحقیری را که حس میکردم در قلبم
زبانه میکشد، در گوشت بگویم. شاید سرزنشم میکردی، ولی قطعا درکم هم میکردی...
بخشی از نامه جیمز جویس به نورا
ترجمه: غلامرضا صراف
بخشی از نامه جیمز جویس به نورا
ترجمه: غلامرضا صراف
۱۲ تیر، ۱۳۹۲
رونویسی از حیرانیها - 25
دو نفر در درونام هستند و بودند که با هم میجنگند. یکی کم و بیش
همانطوری است که تو میخواستی و میتواند آنچه را که برای برآوردن
آروزهای تو ندارد، در طول تکاملاش به دست بیاورد.[...] آن یکی اما فقط به
فکر کار است، کار تنها نگرانی اوست. کار باعث میشود رذیلانهترین تصورات
نیز برای او بیگانه نباشد. مرگ ِ بهترین دوستاش قبل از هر چیز به نظراش
مانعی گیرم موقتی میآید. تاوان این رذالت این است که ممکن است برای کارش
رنج هم ببرد. این دو با هم میجنگند، اما این جنگ، جنگی واقعی نیست که در
آن هر یک دیگری را با دو دست به باد کتک بگیرد. اولی وابسته به دومی است.
این یکی هرگز، به دلایل درونی هرگز، توانایی از پا درآوردن آن یکی را
ندارد، برعکس زمانی خوشبخت است که دومی خوشبخت باشد و اگر دومی به ظاهر
جنگ را ببازد، اولی در برابرش زانو میزند و نمیخواهد چیز دیگری غیر او را
ببیند. چنین است فلیسه. [...] این دو با هم میجنگند و هر دو میتوانند
مال تو باشند، فقط نمیتوان چیزی را در آنها تغییر داد، مگر درهمکوبیدن
جفتشان.
نامههای کافکا به فلیسه (اواخر اکتبر، اوایل نوامبر 1914)
ترجمه: ناصر غیاثی
۱۱ تیر، ۱۳۹۲
رونویسی امیدواریها - 20
تهران برای زندگی من هرگز انار سرخ ندارد
باید کسی به عاطفهی تو در این زمین درخت بکارد
شعر: پوریا سوری
باید کسی به عاطفهی تو در این زمین درخت بکارد
شعر: پوریا سوری
اشتراک در:
پستها (Atom)