رفتم اصفهون. نصیب هیچ خونهای نشه، فاتحه. نه زایندهرود دیدم، نه سی و سه پلی، نه خاجویی، نه جلفایی، هیچی. ده دیقه رفتم تا دم میدون نقش جهون صدای جلنگ جلنگ درشکه شنیدم اومدم.
اما چیزهای جدیدی آموختم:
اصفهونیها به قبرستون میگن بیابون، بعد میری میبینی چه باغ سرسبزیه.
به مادرشوهر میگویند خارسو (اینو قبلن میدونستم) اما به مادرزن هم میگویند خارسو و آدم یاد تئاتر شهر میافتد.
به همسر برادرشوهر میگویند یاد، مثل یادگاری، میگن یادم اومد یادم رفت.
بخشی از نوشته: گیتی
اما چیزهای جدیدی آموختم:
اصفهونیها به قبرستون میگن بیابون، بعد میری میبینی چه باغ سرسبزیه.
به مادرشوهر میگویند خارسو (اینو قبلن میدونستم) اما به مادرزن هم میگویند خارسو و آدم یاد تئاتر شهر میافتد.
به همسر برادرشوهر میگویند یاد، مثل یادگاری، میگن یادم اومد یادم رفت.
بخشی از نوشته: گیتی