۰۵ فروردین، ۱۳۹۲

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 27

رفتم اصفهون. نصیب هیچ خونه‌ای نشه، فاتحه. نه زاینده‌رود دیدم، نه سی و سه پلی، نه خاجویی، نه جلفایی، هیچی. ده دیقه رفتم تا دم میدون نقش جهون صدای جلنگ جلنگ درشکه شنیدم اومدم.
اما چیزهای جدیدی آموختم:
اصفهونی‌ها به قبرستون می‌گن بیابون، بعد می‌ری می‌بینی چه باغ سرسبزیه.
به مادرشوهر می‌گویند خارسو (اینو قبلن می‌دونستم) اما به مادرزن هم می‌گویند خارسو و آدم یاد تئاتر شهر می‌افتد.
به همسر برادرشوهر می‌گویند یاد، مثل یادگاری، می‌گن یادم اومد یادم رفت.


بخشی از نوشته: گیتی

۲۷ اسفند، ۱۳۹۱

رونویسی از حیرانی‌ها - 23

من قدیمی بودم
پلی
با سی و سه چشم، گریان
وقتی از من می‌گذشتی

قصری آتش‌گرفته
که ویرانی‌اش را تماشا کردی و رفتی

مقبره‌ی‌ پادشاهان
که هُرمِ سینه‌ی بَرده‌ها هنوز
درونش زبانه می‌کشد

دیواری
چین‌خورده دورِ خودم
کنار جاده‌ی مفروشِ پروانه‌های مرده

افسوس
حتا نسیم بال پروانه‌ای می‌توانست
به حالم بیاورد

من قدیمی بودم
تو فردا
از من که می‌گذری
از حالم چه می‌دانی؟



شعر از: شهاب مقربین