دیروز چشمهایت را
در قطاری دیدم که نگاهم کرد و گذشت
امروز حوله بر تن
در راهرو ایستاده بودی
با موهای خیس و همان خندهها
فردا لبهات را پیدا میکنم
شاید هم دستهات.
مثل تکههای پازل
هر روز بخشی از تو رو میشود
شعر: عباس معروفی
امروز حوله بر تن
در راهرو ایستاده بودی
با موهای خیس و همان خندهها
فردا لبهات را پیدا میکنم
شاید هم دستهات.
مثل تکههای پازل
هر روز بخشی از تو رو میشود
شعر: عباس معروفی