برای علی خدایی
سیگاری میکشی، آبجویی مینوشی
و دیگر دنبال انسان خوشبختی در خویشتن نمیگردی،
تو کسی که امروز بدبخت نبودی.
تو کسی که امشب بیقرار نبودی.
کسی منتظر است. کسی منتظر خویشتن است،
گفتوگو در کجا غیر از جایی سرپوشیده راس ساعت شش
در کافهای جایی که گاهی آشنایی میآید،
دوستی، مبالغه است. اما آهنگی خوب.
به نوای گازگرفته شده در فکرهایت
گوش میدهی، نان و غذای گربه میخری،
برای میا مینویسی، به بوریس تلفن میزنی،
عاقبت از خیلیها رئالیسم را میآموزی،
صورتحسابها، اجاره، تحقیرها در دفتر کار.
اما همکارهای مهربان.
همه متاهل و بچهدار.
آن دختر موبور سومین لیوان شرابش را مینوشد.
شعر از: لئونارد نولنز
ترجمه: شهلا اسماعیلزاده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر