۰۷ تیر، ۱۳۹۰

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 12

از باده به روی شیخ رنگ آوردن
اسلام ز جانب فرنگ آوردن
ناقوس به کعبه در درنگ آوردن
بتوان، نتوان تو را به چنگ آوردن

از: بوسعید

۰۵ تیر، ۱۳۹۰

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 11

قطاری که تو را بُرد
چه چیزی را با خود برمی‌گرداند؟


از: حافظ موسوی

رونویسی تراژدی - 16

جای طناب
روی گردن ما تا ابد که نمی‌ماند
حتا اگر هوشنگ گلشیری بوده باشی
خبر را هنوز گفته نگفته گوشی را گذاشته باشی
دست‌ها را پشت سر حلقه کرده باشی
چشم‌ها را به سقف دوخته باشی
و مثل سیگار روی لبت خاموش مانده باشی
و گفته باشی: «من باید می‌مردم.»


از: حافظ موسوی

۰۳ تیر، ۱۳۹۰

رونویسی از حیرانی‌ها - 9

مشق فرار می‌کنم
صبح‌ها سه بار
شب‌ها چهار بار
و هر هفت بار
تو در خوابمی.


از: رسول رخشا

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 10

فردا هم شبیه امروز است
و سه‌شنبه
همان‌روزی که مدام خوابش را می‌بینم
حتا فرض کنم
که هیچ اتفاقی نیفتاده است
و ما هر دو
نشسته‌ایم
و چای‌مان را تلخ می‌نوشیم...


شعر: رسول رخشا

۱۱ خرداد، ۱۳۹۰

رونویسی از شکل مضحک دنیا - 9

در زندگانی من، آفتاب نقش ضعیفی دارد
افسوس!
ساده نبودن، تلخم کرده و گرنه می‌گفتم می‌خندیدید

وقتی که گریه‌ام می‌گیرد می‌روم آن پشت فوراً پیاز پوست می‌کنم که نفهمند
آنگاه، موهایم را از روی ابروهایم کنار می‌زنم آنجا نشسته‌ای
 
 
 
شعر: رضا براهنی