آرزوهای کوچکی داشتم
و فکر نمیکردم یک روز
از واژهی معاش بترسم
میخواستم نمیرم
و دختری داشته باشم
به نام سُرمه
که به طعم گلها دست بزند
تا من
از صدای جفتگیری گربهها نترسم...
میخواستم نمیرم.
شعر: محسن بوالحسنی
و فکر نمیکردم یک روز
از واژهی معاش بترسم
میخواستم نمیرم
و دختری داشته باشم
به نام سُرمه
که به طعم گلها دست بزند
تا من
از صدای جفتگیری گربهها نترسم...
میخواستم نمیرم.
شعر: محسن بوالحسنی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر