۰۲ تیر، ۱۳۹۲

رونویسی عاشقانه‌ها - 34

بَسامدِ واژگان
در بالا و پایین صدات
طوری می‌شود انگار
که جنگل هم متقاعد شده است.


از: سید فرزام حسینی

۲۵ خرداد، ۱۳۹۲

رونویسی امیدواری‌ها - 19

نه به خاطرِ آفتاب، نه به خاطرِ حماسه
به خاطرِ سایه‌ی بامِ کوچکش
به خاطرِ ترانه‌یی
                    کوچک‌تر از دست‌های تو

نه به خاطرِ جنگل‌ها، نه به خاطرِ دریا
به خاطرِ یک برگ
به خاطرِ یک قطره
                        روشن‌تر از چشم‌های تو

نه به خاطرِ دیوارها ــ به خاطرِ یک چپر
نه به خاطرِ همه انسان‌ها ــ به خاطرِ نوزادِ دشمن‌اش شاید
نه به خاطرِ دنیا ــ به خاطرِ خانه‌ی تو
به خاطرِ یقینِ کوچکت
که انسان دنیایی‌ست
به خاطرِ آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم
به خاطرِ دست‌های کوچکت در دست‌های بزرگِ من
و لب‌های بزرگِ من
بر گونه‌های بی‌گناهِ تو

به خاطرِ پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهله می‌کنی
به خاطرِ شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفته‌ای
به خاطرِ یک لبخند
هنگامی که مرا در کنارِ خود ببینی

به خاطرِ یک سرود
به خاطرِ یک قصه در سردترینِ شب‌ها تاریک‌ترینِ شب‌ها
به خاطرِ عروسک‌های تو، نه به خاطرِ انسان‌های بزرگ
به خاطرِ سنگفرشی که مرا به تو می‌رساند، نه به خاطرِ شاهراه‌های دوردست...





بخشی از شعر: احمد شاملو

رونویسی امیدواری‌ها - 18

هیچ‌کجا هیچ زمان فرياد ِ زنده‌گی بی‌جواب نمانده است.
به صداهای ِ دور گوش می‌دهم        از دور به صدای ِ من گوش می‌دهند
من زنده‌ام
فرياد ِ من بی‌جواب نيست، قلب ِ خوب ِ تو جواب ِ فرياد ِ من است.



بخشی از شعر: احمد شاملو