۰۵ اردیبهشت، ۱۳۹۱

رونویسی از حیرانی‌ها - 15

چرا تو؟
چرا تنها تو؟
چرا تنها تو از میان زنان،
تمام زنان را می‌کُشی در درون من
و من اعتراضی نمی‌کنم؟




تکه‌ای از شعر: نزار قبانی
مترجم: احمد پوری

۲۵ فروردین، ۱۳۹۱

رونویسی عاشقانه‌ها - 28

عشق
راهی‌ست برای بازگشت به خانه
بعد از کار
بعد از جنگ
بعد از زندان
بعد از سفر
بعد از...

من فکر می‌کنم فقط عشق می‌تواند پایان رنج‌ها باشد
به همین خاطر همیشه آوازهای عاشقانه می‌خوانم

من همان سربازم
که در وسط میدان جنگ محبوبش را فراموش نکرده است


شعر: رسول یونان

۲۲ فروردین، ۱۳۹۱

رونویسی عاشقانه‌ها - 27

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده قلبِ من
                       اینگونه
                              گرم و سُرخ

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
                                    در دلم
می‌جوشد از یقین
احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب
                               ناگهان
می‌روید از زمین



تکه‌ای از شعر: احمد شاملو